♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ اقدس عظیمی ، خندم گرفت این همه خودمو کشتم واسه فهمیدن این اسم یاد سامان افتادم که اسم مادربزرگش اقدس بود واسش میخوند اقدس اقدس بریم مشهد مقدس فردا شبش عقد است پول کباب نقد اس با خنده اسمشو صدا زدم
..♥♥.................. دیدی بعضی شبا که داری از شدت خواب از حال میری به زور خودتو بیدار نگه میداری تا حتما چند دقیقه قبل از خواب بهش فکر کنی؟ لامصب بهشم که فکر میکنی دیگه خواب از سرت میپره و حالا بعد از یک ساعت فکر کردن بهش که اصلا متوجه گذشت دقیقه ها نشدی،صد بار این پهلو اون پهلو میشی که خوابت ببره تا صبح بتونی زود از خواب بیدار بشی و زودتر از روزای قبل ببینیش بالاخره بعد از کلی خود درگیری به خواب میری اما چه خوابی تا خود صبح خودشه و خودت یک شب هم از رویاهات پاک نمیشه ولی هنوز عاشق خوابایی هستی که اون توش هست...هرچند که این خوابا دارن مثل یه خوره وجودتو تجزیه میکنن و عقلتو دارن ازت میگیرن...اما فقط چون اونی که باید باشه،تو رویاهات هست همین باعث میشه که خوابات برات لذت بخش باشن شنیدین چی گفتم؟گفتم رویاها!کابوسا رو که نگو...هر وقت که کابوس از دست دادنشو میبینی عرق سرد کل بدنتو دربر میگره و هنوز هوا روشن نشده،از خواب با یه ترس عجیبی که تو وجودته از خواب میپری و تا آخر شب یه حس عجیب و منفی ای داری آاه...خدا نکنه اون روز حالت خوب نباشه و یه بغض لعنتی توی گلوت فشار بیاره و به جای ترکیدن تبدیل به خنده های بیهوده و دیوانه وار بشه اون موقعست که دیوونه شدن رو به خاطر عشق حس میکنی...یه حس عجیب و جدید و دردناک اما درعین حال...لذت بخش
♦♦---------------♦♦ تا حالا ڪسے رو دوست داشتین ڪہ از چشمتون افتاده باشہ ؟ خیلے حس عجیبیہ بین خواستن و نخواستن ، موندن باهاش رو نمیخواے ولے هنوزم دوستش دارے
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ به همین سادگی ما ماندیم و حجم بزرگی از ماتم های تلنبار شده در دل ما ماندیم و همه آن حسرت هایی که تنها با یک در آغوش کشیدن می ریخت ما ماندیم و جای خالی کوچکی که بزرگواری پدری چون تو را به یادمان می آورد ما ماندیم و یک اندوه بزرگ... که ذره ذره اشک هایمان نه تنها این آتش را فرو نمی نشاند که سر بر می آوردش کاش می دانستم جمعه ای که دستت را به نشان خداحافظی فشردم آخرین بار است که دستانت را گرم حس می کنم کاش می دانستم تنها سه شب دیگر کنارت می آیم و دستانت را ..... و این بار سرد به دست می گیرم کاش این پرده ها نبود تا بار دیگر با سینه ای که نفس دارد در آغوش بکشمت و ببوسمت کاش می دانستم بار دیگر که می بینمت ؛ تو نمی بینی ام نگاه تو را مرگ می رباید کاش نبودم آن شب که چشمان از مرگ سرشارت را بر هم بگذارم با همین دستهایی که سه شب پیشترش خود تو فشرده بودیشان کاش نبودم آن وقت که پیکرت را بر میداشتم… کاش..کاش… کاش تو خود می دانی چقدر سختم بود و پیر شدم تا بخزم میان بستر آخرت به پهلو بخوابانمت و شانه ات را تکان دهم... تا تلقینت دهم… تا .… تا .. یادت هست پدر؟ تو همانی بودی که با یک تکان بیدار می شدی چقدر تکانت دادم و صدایت در نیامد که صدای استخوانهایت را جایش شنیدم حیف شدی پدر...حیف شدی و من اینجا اکنون میان تنهایی خویش نشسته ام مات و مبهوت انگار نه انگار تنهایم گذاشتی و رفتی آرام آرام گرفته ای میان بسترت من ماندم و غم بزرگ بی پدری پدر , پدر از دست رفته ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ چه غم انگیز است گذراندن دقایق بدون حضور تو پدر حرفهام رو میشنوی بغض نبودنت هیچ جا خالی نخواهد شد حتی اگر از چشای ناقابلم خون بباره ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بابایی نازنینم یه عمر وحشت از دست دادنت خواب راحت رو ازم گرفته بود حالا که نیستی غم از دست دادنت ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دلم برات تنگ شده درد هرگز ندیدنت منو میکشه پدر بیا و تنهاییم رو پر کن مثل اونوقت ها که از غرور داشتنت به همه فخر میفروختم ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ باباجون حس عجیبی دارم یه حسی به من نهیب میزنه دارم ازت دور میشم میدونی بعد رفتنت تنها با خاطراتت زنده ام تنها به این دلخوشم که تو دورادور هوامو داری اگه خدای نکرده نگاهت رو ازم بگیری چه کنم ؟ میدونی حتی یه لحظه ناراحتیت رو نمیتونم تحمل کنم پس خواهش میکنم برای خودسازی به من فرصت بده ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم